
من و تو کم بودیم ...
گفتنی ها کم نیست، من و تو کم بودیم
خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم
گفتنی ها کم نیست ، من و تو کم گفتیم
مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم
دیدنی ها کم نیست ، من و تو کم دیدیم
بی سبب از ژائیز جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم
چیدنی ها کم نیست ، من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق روی دارقالی بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم
خواندنی ها کم نیست ، من و تو کم خواندیم
من و تو ساده ترین شکل سرودن را در معبر باد با دهانی بسته واماندیم
من و تو کم بودیم ، من و تو اما در میدانها اینک اندازه ما می خوانیم .
ما به اندازه ما می بینیم ، ما به اندازه ما می چینیم
ما به اندازه ما می گوییم ، ما به اندازه ما می روئیم
من و تو کم نه ، که باید شب بی رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم
من و تو کم نه و درهم نه ، که می باید با هم باشیم !!!
من و تو حق داریم در شب این جنبش ، نبض آدم باشیم
من و تو حق داریم که به اندازه ما هم شده با هم باشیم !!
گفتنی ها کم نیست ...