-
مــــرا بنویــس!
یکشنبه 13 آذرماه سال 1384 19:59
من کتاب نبوده ام ... که بخوانی ... که نخوانی ... که خسته شوی ... که خسته نشوی ... که ورق بخورم ... که ورق نخورم ... که خاک بخورم ... که خاک نخورم ... که اعجاب انگیز باشم ... که اعجاب انگیز نباشم ...که گم بشوم ... که گم نشوم ... که سیاه باشم ... که سیاه نباشم ... که آخرین برگم تلخ باشد ... که آخرین برگم تلخ نباشد ......
-
هستم
شنبه 7 آبانماه سال 1384 04:37
هستم زیر سایه یاس و مـریـم همین نزدیکیها هستم هستم و از دور نگاهت می کنم ولی تو حواست نیست ، هستم هستم و در این حوالی روزهایم را می بویم مهم نیست که تو حواست هست یا نه ولی من ، هستم
-
خبر مرگ
سهشنبه 10 خردادماه سال 1384 17:53
گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ! خبر مرگ مرا از کسی میشنوی روی تو را کاشکی میدیدم شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد و تکان دادن سر را که عجب عاقبت مرد افسوس کاشکی می دیدم.......
-
**********
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1384 18:53
یخ آب می شود یخ آب می شود در روح من در اندیشه هایم بهار، حضور توست بودن توست...
-
پـــــروانـــــــه
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1384 14:58
پروانه بی تاب گلی است که برای تو چیده ام گل را به شاخه می بندم پروانه آرام می شود شعری برای تو می چینم.
-
*************
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 12:34
مهم نیست چند بهار را در کنار هم زندگی کنیم* مهم این است که چند لحظه بهاری زندگی کنیم. یادمان باشد عمر کوتاه است * مثل گلهای بهاری و در پایان زندگی خیلی از ما خواهیم گفت کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم تا خوب به هم نگاه کنیم و همه ی ناگفته های مهرآمیز یک عمر را در چند ثانیه به هم بگوییم ...
-
***************
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1384 22:34
آن روزها رفتند آن روزهای خوب ان روزهای سالم سرشار آن آسمانهای پر از پولک ان شاخساران پر از گیلاس آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکهابه یکدیگر اکنون دختری تنهاست...
-
من و تو ...!!!
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1384 13:22
من و تو کم بودیم ... گفتنی ها کم نیست، من و تو کم بودیم خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم گفتنی ها کم نیست ، من و تو کم گفتیم مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم دیدنی ها کم نیست ، من و تو کم دیدیم بی سبب از ژائیز جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم چیدنی ها کم نیست ، من و تو کم چیدیم وقت گل دادن عشق روی...
-
تـــاراج
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1384 15:30
گفتم تو بیایی غم با همه بزرگی غم با همه لجاجت سر به پایت ساید چون تو بزرگی تو جسوری تو همانند یه کوه مثل دریایی اما تو نیامدی و همه هستی من را غم تاراج کرد
-
زندگی.....او ؛ من و یا تکرار امثال من است.
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1383 16:31
زندگی تکرار بی مفهوم تک تک های هر روزو شب است زندگی آینه را در تیرگیهای مکرر دیدن است زندگی خون جگر خوردن؛ تحمل بر غم است. زندگی مردن؛ ز خاطرها فراموش گشتن است زندگی حل سوالی غامض است زندگی هر لحظه کفن و دفن عشقی در تب است زندگی یک خواهش بی محتواست زندگی یک آرزوی بی جواب زندگی عشقی بدون عاشق است زندگی معشوقه ای بی...